30 دی 1394 - 13:46
شناسه خبر: 3858
نسخه چاپی
اشتراک گذاری
دبیرکل خانه صنعت،معدن و تجارت ایران؛
جای خالی كشت و صنعتها در ایران
یكی از اتفاقاتی كه در جریان انقلاب رخ داد، تغییر نظام مالكیت بهطور رسمی و انتقال مالكیت برخی املاك و داراییها به صورت غیر رسمی بود، در این روند كشت و صنعتها بهشدت صدمه دیدند.
به گزارش روابط عمومی کانون انجمن های صنایع غذایی ایران و به نقل از روزنامه تعادل ، محمد رضا مرتضوی دبیرکل خانه صنعت،معدن و تجارت ایران در گفتگویی به بیان نقطه نظرات خود درباره وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور پرداخته است.متن گفتگو به شرح زیر ایفاد می گردد .
كشت و صنعتها، صنایعی هستند كه در كنار كشت با مقیاس بزرگ، به تبدیل محصولات زراعی به مواد غذایی میپردازند. ایده تشكیل چنین صنعتی از كجا آمده است؟
همیشه جدالی بین زارعین و صنعتگران یا صنایع تبدیلی وجود داشته و دارد. زارعین در تمام دنیا معتقدند كه حاصل دسترنج آنها را صنایع تبدیلی با قیمت كم میخرند، ارزش افزوده زیادی ایجاد میكنند و این دسترنج در نهایت تبدیل به سود برای این صنایع میشود. در واقع آنچه مقایسه میشود، قیمت فروش محصول به صنایع تبدیلی و قیمت نهایی فرآورده غذایی در بازار است. صنایع تبدیلی هم همیشه مشكلات خود را دارند. زراعت در یك دوره كوتاه و مشخص به بازدهی میرسد. مثلا در خوزستان، باید در مدت 10 یا 15 روز محصولات كشاورزی جمعآوری و دپو شود تا در طول یكسال فرآیند روی آن انجام شود. در واقع صنایع تبدیلی باید كل محصول مورد نیاز یكسال را در 10 روز خریداری كند و این مستلزم تزریق پول زیادی به چرخه است. بهطور مثال، كارخانهیی كه مصرف روزانه مواد اولیهاش 100 یا 200 تن است، در سال به 60هزار تن ماده خام نیاز دارد و باید این 60هزارتن را یكجا بخرد تا در طول سال ذره ذره مصرف كند. این یك عملیات بزرگ اقتصادی است كه نیاز به حجم بزرگی از ثروت دارد.
این اختلاف منجر به آن شد كه در بسیاری از نقاط دنیا در دهههای 30 تا 50 میلادی، زارعین در كنار هم دست به تشكیل تعاونیهایی زنند كه انبارها و كارخانههای خود را داشت. تعاونیهایی كه میتوانست حداكثر ارزش افزوده را تولید و درآمد آن را نصیب كشاورز كند. بنابراین كشت و صنعتها در زمینهایی كه امكان كشت وسیع در آنها وجود داشت، شكل گرفتند.
آیا وجود كشت و صنعتها میتواند به روند توسعه روستایی كمك كند؟
زراعت هنگامی كه با فعالیت صنعتی و تبدیل كالا به محصول نهایی تركیب شود، میتواند سود را درون مجموعه نگاه دارد. كشت گوجه فرنگی و تولید رب، هركدام حاشیه سود مجزایی دارد. در یك كشت و صنعت، سود حاصل از هر دو فعالیت نصیب زارعین میشود و زارعین همان روستاییان هستند. یعنی وجود كشت و صنعت، میتواند شرایطی را فراهم آورد كه در روستا سرمایه بیشتری برای توسعه روستاها و آبادانی این مناطق وجود داشته باشد.
میتوان گفت كه كشت و صنعتها مترادف تعاونیهای زراعی هستند؟
تا حدودی بله. اما باید به این موضوع توجه داشت كه كشت وسیع مرتبط با نحوه مالكیت نیست. ممكن است قطعه زمینها 10 هكتار باشند، اما تمام مالكین در كنار هم یك نوع محصول خاص و مشترك، بهطور مثال كلزا بكارند. این مساله در سایر نقاط جهان دیده میشود. بهطور مثال در قاره سبز یا همان اروپا كه مساحت كشورها كوچك است، زمینها به صورت قطعههای كوچكی هستند كه در كنار هم قرار گرفتهاند و زارعین در آنها و در قالب تعاونیهای زراعی بسیار قوی اقدام به كشت میكنند. در این شرایط هدف تشكیل كشت و صنعتها ایجاد حداكثر ارزش افزوده برای جمع مالكین است.
در مقابل، قطعات زمین در كشورهای پهناوری چون ایالات متحده امریكا، روسیه، كانادا، اوكراین، استرالیا و قزاقستان كه ارزش زمین در آنها چندان بالا نیست، بسیار بزرگ است. در این كشورها نیز در كنار قطعات بزرگ زمین، واحدهای صنعتی تبدیلی یا بستهبندی تاسیس میشوند تا حداكثر ارزش افزوده را در زراعت نگاه دارند. اما در این حالت مالكیت زمین نه در اختیار چند مالك، بلكه در اختیار یك بزرگ مالك است. در این شرایط، سود حاصل از تاسیس كشت و صنعت كماكان نصیب زارعان و نه تنها مالك میشود. در اینجا وظیفه تعاونیها هماهنگ كردن اقدام زارعین و تامین منافع آنهاست.
چه بعد از انقلاب و چه پس از آن، چندین كشت و صنعت در ایران تاسیس شده است. تجربه این كشت و صنعتها چگونه بوده؟ آیا توانستهاند نقش موثری در توسعه روستایی ایفا كنند؟
در ایران این تجربه بسیار بسیار ناموفق بوده است و این مساله چند دلیل عمده دارد. یكی از آنها اصلاحات ارضی اول در زمان حكومت سلطنتی بود.
در آن دوران روشنفكری چپ در جهان جولان میداد. در ایران نیز به دلیل همجواری كشور با اتحاد جماهیر شوروی، عقاید ماركسیستی و كمونیستی رواج بسیاری داشت، تا جایی كه حتی بسیاری از جوانان مسلمان نیز تحت تاثیر این عقاید قرار گرفته بودند. بنابراین همیشه این خطر از جانب حكومت حس میشد كه جامعه نیمه فئودالی روستایی آن زمان یا همانطور كه در ادبیات اجتماعی ما مرسوم است، جامعه ارباب و رعیتی آبستن حوادث غیرمنتظرهیی باشد كه به تحولات اجتماعی وسیع در سطح روستاها و جامعه اربابزده آن دوران منجر شود. در این شرایط امریكاییها اصرار داشتند برای جلوگیری از چنین اتفاقی و چرخش ایران به سمت اردوگاه سوسیالیسم، در كشور اصلاحات ارضی انجام شود و شاه را نیز مسوول اجرای این اصلاحات میدانستند.
به روایت كتاب ایران بین دو انقلاب، نوشته یرواند آبراهامیان، پیش از وقایع شهریور 1320، رضاخان بخش بزرگی از زمینها و روستاهای ایران را غصب كرده و به نام خود سند زده بود. تا جایی كه هنگام خروجش از ایران بزرگترین مالك جهان محسوب میشد. طبیعتا این زمینها بعد از او، در اختیار خانواده سلطنتی قرار گرفت. از آنجا با توجه به شرایط روز، دیگر مالكیت گسترده زمین توسط خانواده پهلوی، نه موضوعیت و منفعتی داشت و نه موجه به حساب میآمد، شخص شاه نیز نسبت به تقسیم و خرد كردن اراضی كشاورزی بیمیل نبود.
بنابراین به خاطر فشار امریكاییها و تمایلات شخصی خود شاه، اصلاحات ارضی انجام و اراضی كشاورزی كشور به قطعات كوچك تقسیم شد. اینكار در نظر من، به كشاورزی كشور آسیب زد. چراكه به هر حال در نظام ارباب و رعیتی قدیم، مجموعهیی از روابط اجتماعی و مناسبات تولید شكل گرفته و نهادینه شده بود كه در روند اصلاحات ارضی به شكل فرمایشی از بین رفت.
این در حالی بود كه روابط ظالمانه بین ارباب و رعیت در قالب قانون قابل رفع بود. به هر حال قراردادی میان رعایا و ارباب وجود داشت. بهطور مثال اربابها حق نداشتند زارعی را كه سالیان سال روی زمینی كار كرده از آن زمین بیرون كنند. همیشه جدالی میان اربابان و رعایا وجود داشت كه در نظر من، رعایا در این جدال دست بالا را داشتند، چراكه كسانی بودند كه روی زمین كار میكردند و تولید را در اختیار داشتند.
یعنی اصلاحات ارضی و تقسیم زمینها بین روستاییان، به ضرر آنها تمام شد؟
بعد از اصلاحات ارضی، ما نتوانستیم مدل امریكا و اروپا را در ایران پیاده كنیم. نتوانستیم تعاونیهای زراعی متحد، منسجم، باسواد و فهمیدهیی را ایجاد كنیم. زمینها نیز خرد شده بود و پاسخگوی معیشت كشاورزان نبود. بنابراین كشاورزان دسته دسته مهاجرت از روستاها به شهرها را آغاز كردند و به كارگری در شهرهای بزرگ روی آوردند. زمینهای زراعی خالی ماند و لطمه بزرگی به زراعت كشور وارد شد.
در نظر من اصلاحات ارضی و از بین بردن روابط حاكم در روستاها، نه از طریق خرد كردن زمینها كه باید از راه معرفی قانون به جوامع روستایی انجام میشد. در واقع باید نظامی، مانند آنچه امروزه در پاساژها مرسوم است حاكم میشد. در پاساژها، یك صاحب ملك وجود دارد، اما هركس صاحب سرقفلی مغازه خود و مختار است هرگونه تمایل دارد كسب و كار خود را در آن مغازه اداره كند.
مشكل دیگری كه بعد از اصلاحات ارضی رخ داد و موضوع بسیار مهمی در تاریخ زراعت ایران نیز محسوب میشود، این است كه بعد از این اصلاحات، دیگر كسی متولی لایروبی و رسیدگی به چاهها و قناتها در مناطق روستایی ایران نبود. به همین علت قنوات خشك شد، چاهها از بین رفت.
بعد از كوچ روستاییها، عده دیگری آمدند و این زمینها را خریدند و به شكل بنگاه تولید محصولات كشاورزی درآوردند. این مساله باعث شد تا در دهه 70 میلادی، برای نخستین بار در ایران كارگر كشاورزی به جای زارع در زمینهای زراعتی كار كند.
انقلاب ایران بسیاری از معاملات نظام سلطنتی را به هم ریخت، هرچند نتوانست تمام مناسبات حاكم را تغییر دهد. تاثیر این تحولات بر كشاورزی و فعالیت كشت و صنعتها چه بود؟
پیش از انقلاب چند كشت صنعت بزرگ در ایران شكل گرفت. كشت و صنعتهایی مانند هفتتپه، مغان، یك و یك.
بعد از انقلاب، این كشت و صنعتها تضعیف شدند چراكه مجددا یك اصلاحات ارضی شكل گرفت. در بازه زمانی میان سالهای 60 و 70، به خاطر نوع روابطی كه میان مالكین زمین و زارعان شكل گرفته بود، فضای روستاها با تنش روبهرو شده بود. ظهور روشنفكرهای چپ و حضورشان در مناطق بزرگ زراعی نیز به این آشوب دامن میزد. به عنوان مثال حزب توده، چریكهای فدایی و كسانی كه عقاید چپ داشتند، بر مناطقی مانند گلستان، خوزستان، كردستان و آذربایجان غربی متمركز شدند. در این مناطق، هم وجود مالكین بزرگ و هم مساله قومیتگرایی، در كنار نبود ضوابطی برای حمایت از حقوق گروههای مختلف اجتماعی به نارضایتی منجر میشد. این مساله نهایتا اصلاحات ارضی دیگری را موجب شد. اگر در اصلاحات ارضی پیشین روستاها تقسیم شدند و زمینهای بزرگ به وجود آمد كه از دل آن خرده مالكان بیرون آمدند، اینبار اراضی بزرگ و متوسط 100 تا 200 هكتاری در قالب قطعات كوچك كشاورزی خرد شدند. این اصلاحات نیز مانند اصلاحات پیشین به یكپارچگی اراضی كشاورزی لطمه وارد كرد.
یكی از اتفاقاتی كه در جریان انقلاب رخ داد، تغییر نظام مالكیت بهطور رسمی و انتقال مالكیت برخی املاك و داراییها به صورت غیر رسمی بود. آیا این فرآیند تاثیر مشخصی بر كشت و صنعتها داشت؟
كشت و صنعتها در این روند بهشدت صدمه دیدند. به هر حال پیش از انقلاب، مالكین این صنایع روابط و وابستگیهایی به حكومت و خانواده سلطنتی داشتند. بنابراین بعد از انقلاب، یا زمین و تولیدی خود را رها كردند و گریختند، یا حكومت انقلابی به سراغشان رفت، املاكشان را تصرف و اصطلاحا خلعیدشان كرد. این مساله ارتباطی به انقلاب ندارد. ریشه مشكل به پیش از انقلاب میرسد.
در ایران، فعالیت بزرگ اقتصادی، همیشه به نوعی با حضور دولت همراه است. دولت تمایل داشته در اقتصاد حضور داشته باشد و بخش بزرگی از این نهاد را زیر مهمیز خود قرار دهد. علت این حضور در زمان شاه مشخص است؛ تمایل به غارت منابع و داراییهای ملی. بعد از انقلاب، در دورهیی به خاطر شرایط جنگی، حضور دولت در اقتصاد ضروری و ناگزیر بود. اما بعد از آن بیشتر به دلیل منافع شخصی ادامه یافت.
نمیتوان در یك شهرستان مجموعه بزرگی به وجود آورد و به جایی وابسته نبود. باید به ادارات رجوع كرد و با مسوولان و مدیران این ادارات هماهنگ بود. در زمان شاه، صاحب یك صنعت، تولیدی یا زمین، حتما میبایست با یك تیمسار یا شاهزاده شریك میبود تا بتواند فعالیت خود را پیش ببرد. من به عنوان كسی كه خود فعالیت بزرگ اقتصادی داشته، میگویم ممكن نبود در آن دوران بدون وابستگی به دربار، كسی خیامی شود و ایران ناسیونال راه بیندازد یا هژبر شود و چنان ثروت كلانی داشته باشد. دربار در كار شما دخالت میكرد. در حدی كه خانواده من مجبور شد بیشتر فعالیت اقتصادی خود را كنار بگذارد.
من قاطعانه و با سند به شما میگویم كه اشرف پهلوی، یكی از پایههای قاچاق مواد مخدر به اروپا بود و این خود به نوعی دخالت در اقتصاد با استفاده از رانت دولتی محسوب میشود. یكی از دلایل آسیبهای شدید به واحدهای تولیدی بزرگ در ایران، وابستگی آنها به رانتهای دولتی بوده است. رانتی كه با تحولات بزرگ مانند انقلاب و تحولات كوچكتر مانند انتخابات و تغییر جریان حاكم، از بین میرود و نصیب عدهیی دیگر میشود.
در واقع در نظر شما، دخالت دولتمردان در اقتصاد و تمایلشان برای كسب منفعت شخصی از مجرای مسوولیت دولتی، یكی دیگر از دلایل شكست كشت و صنعتها در ایران است.
بله. اقتصاد، تولید و زراعت در كشور به علل خود خواهی سیاستمداران زیر ضربه است و یكی از علل بزرگ ناموفق بودن كشت و صنعتها در ایران همین مورد است. ورود عنصر سیاسی، سیاستمداران و صاحبان رانت دولتی به اقتصاد و تولید، به جای واگذار كردن این عرصه به صاحبان سرمایه ملی یعنی مردم و فعالین تولید، موجب شكست اقتصاد و از دست رفتن منفعت عمومی میشود.
كشت و صنعتها هم از این مساله مستثنی نیست. كسی میخواهد زمینی بزرگ در حد 10درصد زمینهای یك استان را برای كشاورزی در اختیار بگیرد و در كنار آن صنعتی بزرگ هم احداث كند، به احتمال زیاد درگیر وابستگیها و روابط خواهد شد و همین مساله باعث میشود كه كشت و صنعتش چه در زلزلههای سیاسی مانند انقلاب و چه پسلرزههایی مانند انتخابات آسیب ببیند.
آیا میتوان كشت و صنعتها را نجات داد؟
نخستین نیاز و راهكار نجات كشت و صنعتها و كشاورزی كشور، خروج سیاستمداران و نظامیان از عرصه فعالیت اقتصادی است. كسی كه میتواند زندگی و رفاه خود را با دستمزد سیاسی یا نظامی تامین كند، و در قبال شغل خود از مزایایی مانند قدرت، شهرت، منزلت اجتماعی و امكانات رفاهی بهرهمند شود، باید در همان عرصه بماند. سیاستمدار یا نظامی، به هیچ عنوان نباید اجازه ورود به فعالیت اقتصادی را داشته باشد. چراكه به فساد كشیده میشود.
شاید بهتر باشد این سوال را مطرح كنم با توجه به وضعیت موجود، كدام مناسبتر است؟ توسعه كشت و صنعتها یا در پیش گرفتن یك راهكار دیگر؟
بله، باید این سوال مطرح شود كه آیا ضرورت دارد كه ما واحد كشت و صنعت در كشور داشته باشیم؟ و اگر آری، این واحدها كجا باید تاسیس شود؟ متاسفانه در ایران مطالعات مناسبی برای تاسیس كشت و صنعتها نشده است. حتی زراعت نیز در مكان مناسب خود انجام نمیشود. بهطور مثال، در ارومیه، باغات میوه تاسیس شده و به شیوه سنتی و روش غرقآبی اداره میشود كه به تخریب محیط زیست منجر شده است.
به نظر من، بدون آنكه شعار دهم، خوزستان با بیش از یكونیم میلیون هكتار زمین زراعی، آب فراوان و آب و هوای مناسب، در صورت برنامهریزی مناسب میتواند به تنهایی غذای ایران را تامین كند. استانهای گلستان، مازندران و گیلان با برنامهریزی صحیح میتوانند به «هلند» ایران تبدیل شوند و لبنیات فراوانی تولید كنند. این مناطق استعداد تاسیس كشت و صنعتها را دارد. اگر كشت و صنعتها در این مناطق شكل بگیرد، جدای از رونق محلی، كشاورزی كشور نیز رشد قابل توجهی خواهد داشت.